از مهمترین مزایای اعتراضات پس از مرگ خانم مهسا امینی برای اینجانب بعنوان احدی از شهروندان ایران، بالا کشیدن شلوارم بود.
تاکنون حواسم به شلوارم نبود و فقط به پژوهش در حوزه تخصصی خودم که مدیریت کیترینگ و آشپزی صنعتی و همچنین اسپانسرشیپ و موسیقی خوراک بود تمرکز کرده بودم و اینکه چطور آنها را اقتصادی و فراگیر کنم.
هر از گاهی هم به خودم یا به اطرافیانم اعتراض می کردم که چرا کار کردن خر و خوردن یابو شده؟!
همچنین اعتراض میکردم چرا امور علمی پژوهشی خودم یا کسانی که میشناسم در امورات کشور موثر نمی افتد؟!
فهمیدم چرا بچه شاه گفته وازکتومی می کند(چون فرزند شاه ادب گرفته و پرهیخته و مؤدب است) و فهمیدم چرا گروه های خارج نشین، خیلی طلبه ی ریاست دوران گذار در ایران هستند؟ چون خیلی ها هنوز شلوارشان را بالا نکشیده اند!
این چشم باز شدن یکبار در سابق نیز برایم اتفاق افتاده بود ولی یادم رفته بود! یکبار در سال 1378 پس از اینکه اتفاقات کوی دانشگاه تهران را شاهد بودم و مطلع شدم. در آنموقع آن وقایع باعث شد قوه تصمیم گیری ام در امورات دینی را به تعقل خودم بسپارم و از مرجع تقلید استفاده نکنم.
اعتراضات اخیر نیز باعث شد قوه تصمیم گیری ام در امورات سیاسی را روشن کنم و به تذکرات وارد سیاست نشو و سیاست کار هر کسی نیست، سیاست چیز کثیفی هست، به این نماینده رای بده(هردم بیلی و بدون شناخت) و ... ... توجه نکنم!
فهمیدم همین دو مورد حداقل دو چیزی هستند از بین تمام مواردی که در اداره ملت لازم هست که تا کنون حواسم به آنها نبوده است و باعث رغبت دیگران برای حکمرانی بر من شده است!
- ۰۱/۱۱/۰۱